حتما برای شما هم پیش امده است که شاهد تفاوت واکنش های افراد مختلف در برخورد با یک موقعیت مشابه باشید. چنانچه ممکن است بارها از خود پرسیده باشید چه می شود که یک اختلاف ساده که می تواند با آرامش و گفتگو حل شود گاهی اوقات آن چنان برخی افراد را بر افروخته می کند که گاه منجر به درگیری کلامی، فیزیکی و حتی خشونت می شود. این گونه واکنش ها در جامعه ایرانی کم نیست و ما هر از چند گاهی شاهد خشونت و گاهی قتل هستیم. همچنین قرن بیست و یکم زمانی آغاز شد که شاهد ظهور فرقه های خشونت طلبی مانند داعش و کشتارهایی که تحت نام مبارزه با خشونت صورت گرفته هستیم. با دیدن این وقایع این سوال به ذهن خطور می کند که چه می شود که انسانها به جای برگزیدن زندگی توام با صلح، آرامش و دوستی، راه خشونت انتقام جویی و جنگ را بر می گزینند. روان عصب شناسان پاسخ این سوال مهم را در ساختار مغزی و نحوه تفکر افراد خشونت طلب، تنبیه گر و جنگ طلب می دانند.
ساختار مغز انسان از نظر روان عصب شناسان
مغز انسان دارای سه لایه مختلف است که در طی میلیون ها سال تکامل یافته است. این گفته براساس کارآمدترین مدلی که برای درک مغز از نظر تاریخ تکاملی آن موجود است، توسط پال مک لین استخراج شده است که به مغز سه تایی معروف است. بر اساس این تئوری در طول مسیر تکامل، سه مغز جداگانه با ترتیب بوجود آمدند که در حال حاضر در جمجمه انسان قرار دارند:
1. لایه درونی – مغز خزنده
2. لایه میانی – مغز لیمبیک یا مغز پستاندران
3. لایه بیرونی – مغز نئوکورتکس یا مغز انسانی یا متعالی
1. لایه درونی – مغز خزنده ای: «مغز خزنده ای»
قدیمی ترین در بین این سه مغز میباشد که عملکرد های حیاتی مانند ضربان قلب، تنفس، دمای بدن و تعادل را کنترل می کند. این قسمت از مغز ساختارهای اصلی یعنی ساقه و مخچه که در مغز یک خزنده است را شامل می شود. مغز خزنده به طور خودکار عمل می کند و نیاز به تصمیم ندارد مانند ضربان قلب که بدون در خواست یا اراه به کار خود ادامه می دهد. این بخش از مغز در واقع، مدیر ابتدایی ترین رفتارها و عامل تنازع بقا در خزندگان، پستانداران و انسان هاست. سرعت واکنش لایه درونی حدود 400 برابر بیشتر از سرعت واکنش در مغز انسانی هست.
2-لایه میانی – مغز لیمبیک
یا مغز پستاندار (مركز هيجانات): این مغز برای اولین بار در پستانداران ظهور پیدا کرد. این قسمت می تواند خاطره های دلپذیر و نیز نامطلوب را ضبط کند، بنابر این مسئول احساسات در انسان است. ساختار اصلی مغز لیمبیک شامل هیپوکمپ، آمیگدال و هیپوتالاموس است. مهمترین کارکرد مغز پستانداران جنگ ، گریز یا یخ زدگی است چنانچه در حیوانات پستاندار دیده می شود. بسته به ساختار مغز به محض احساس خطر یا فرار می کنند مانند خرگوش و آهو و یا حمله می کنند و برای جنگ آماده می شود مانند شیر و پلنگ. و اگر هیچ راهی برای جنگ و گریز نیابند یخ زده و به حالت نیمه مرگ در می آیند مانند موشی که در دهان گربه به حال مرگ افتاده ولی نمرده است.ساختار مغز این دسته از حیوانات به گونه ای طراحی شده است که دنیا را سیاه و سفید می بینند. موجودات دیگر یا غذا هستند یا دشمن بنا بر این اگر غذا نیستند پس ممکن است بقای آنها را به خطر بیندازند. مغزاین موجودات دایم در حال اسکن کردن محیط برای یافتن علایمی است که بقای او را به خطر می اندازد به همین دلیل است که به محض مشاهده اولین علایم خطر واکنش سریع نشان می دهد. در مغز این دسته از حیوانات توهم توطعه برنامه ریزی شده است. لذاست که دایم آماده حمله و دفاع از خود هستند.
3. لایه بیرونی – مغز نئوکورتکس، مغز انسانی یا مغزمتعالی:
مغز انسانی مسول کارکردهای انسانی نظیر تکامل زبان ، تفکر انتزاعی، تخیل و حس آگاهی از وجود خود، مدیریت هیجانها، انعطاف پذیری و قدرت یادگیری نامحدودی است.این بخش همچنین مسئول توانایی انسان برای به خاطر آوردن، فکر کردن، تصمیم گیری، ارزیابی کردن، حفظ تعادل، هم دلی، ارتباط برقرار کردن، خلاقیت و حل مساله، سازگار شدن با محیط جدید وبرنامه ریزی برای آینده می باشد. این بخش از مغز در موجوداتی مانند میمون، سگ و گربه هم در مقیاس بسیار کمتر وجود دارد ولی در انسان به صورت دو نیم کره بزرگ که نقش غالب پیدا کرده است، به اوج خود می رسد. این نیم کره ها مسئول تکامل و شکل گیری فرهنگ در انسان هستند.
تفاوت عملکرد مغز انسانی و مغز پستانداران
در نظر بگیرید پاسخ افراد متفاوت در مواجهه با شرایط نامطلوبی مانند غذای نامطلوبی که سفارش داده است به گونه های مختلف می تواند باشد. گستره پاسخ از درگیر شدن و بحث پرخاشگرانه، گلاویز شدن، بد دهنی تا سکوت ناراحتی و ترک رستوران از یک طرف یا بیان بالغانه احساس نارضایتی از کیفیت غذا و درخواست تعویض آن می تواند متفاوت باشد. افرادی که مدیریت زندگیشان در دست مغز پستانداران و یا لیمبیک سیستم است در چنین شرایطی یا وارد جدال و درگیری و پرخاشگری می شوند و یا با ناراحتی سکوت کرده و یا محیط را ترک می کنند و تصمیم می گیرند که هرگز به آن رستوران نروند. در مقابل افردی که بامغز انسانی یا نیوکرتکس تصمیم می گیرد بالغانه با کارکنان رستوران گفتگو کرده ضمن اظهار نارضایتی بدون توهین و پرخاشگری در خواست تعویض غذا را مطرح می کنند.
تفاوت واکنش های انساهای گوناگون در مواجهه با محرکهای مشابه نشان می دهد که وقتی مغز فرد برای چنگ و گریز برنامه ریزی شده باشد فرق نمی کند کجا باشد، دررستوران، در برخورد با اعضای خانواده، همسر و فرزندان یا در مقیاس ها و گرایش های ی سیاسی و بین المللی، به یک روش عمل می کند. مغز این دسته از افراد کوچکترین علامت و نشانه مخالفت یا حتی تفاوت را تهدید برای بقای خود تلقی کرده،دنیا را سیاه و سفید می بینند و برای نجات خود به طور اتوماتیک در موضع دفاعی جنگ و گریز قرار می گیرد بدون این که از مغز انسانی خود برای تحلیل شرایط موجود، واقعیتها، منافع خود و دیگران کمک گرفته و با مدیریت هیجانها به گفتگو و حل مساله بپردازند. این مدل مغز در بین همه دیکتاتورها و جنگ طلبان مشترک است فرقی نمی کند که در غرب باشد یا شرق به اسم آزادی و یا به اسم مذهب یا هر نوع تفکر سیاسی و اجتماعی افراطی، در همه حال سررشته افکار و اعمال فرد در دست مغز پستانداران است. این در حالی است که مغز انسانی به دلیل قدرت آینده نگری و برنامه ریز به جای واکنش های آنی که با سرعت به مغز پستانداران خطور می کند همه عواقب واکنش های خود را بررسی کرده و با همدلی، خلاقیت و قدرت حل مساله با تبادل اندیشه، نظر و گفتگو به حل مساله می پردازد.
عملکرد مغز و وظیفه والدین
چنانچه عنوان شد مغز همه انسانها دارای قابلیتهای سه گانه است و این که کدام بخش مغز مدیریت زندگی انسان را به عهده بگیرد بستگی دارد به تجارب دوران کودکی فرد و تراماهای کوچک و بزرگی که فرد تجربه کرده و ممکن است هرگز فرصت ترمیم نیافته باشد.
کودکانی که در شرایط بی ثبات و پرتنش و با ترس بزرگ شده باشد به طور خود به خودی برای حفظ بقا از بخش لیمبیک سیستم خود بیشتراستفاده می کنند که این مساله باعث می شود که این بخش مغز آنها فعالتر شده و مدیریت زندگی فرد را در دوران بزگسالی در دست بگیرد. اینجا است که نقش والدین به عنوان بیان گزاران صلح پایدار بیش از بیش مشخص می شود. شاید وقت آن رسیده باشد که با پرورش فرزندانمان در محیطی امن همراه باعشق، نظم و آگاهی، آینده بشررا با صلح رقم بزنیم